مطلبی در دویچوله خواندم و سخت به فکر فرو رفتم، در مورد میدان تقسیم و التحریر و سینتاگما بود که چطور ماندن در آن میدانها میتواند در روند
اعتراضی قابل توجه و تأثیر گذار باشد، بعد به فکر اتفاقات سال ۸۸ افتادم و
اینکه چرا از پس آن سیل عظیم و آن اعتراضها چیزی درنیامد، تنها چند نام و
چند ده جانباخته و زندانی و آواره، کم کم به فراموشی سپرده شد و خاموش شد و
دیگر به جمع خاطرات پیوست. براستی چرا؟
آیا نماندن در خیابانها
تأثیر داشت؟ اینکه مردم اعتراض میکردند و شب به خانه میرفتند و صبح
یا هفتهی بعد دوباره میآمدند؟ آیا این بازگشتن به رژیم امکان تجدید قوا
را نمیداد؟ امکانِ تجدید استراتژی بهتر را نمیداد؟ وقت نمیداد که خود
را چابک تر کند و نقاط ضعف را برطرف کند؟
آیا همین باعث نشده است این
بار رژیم آبدیده تر به میدان بیاید و برای اعتراضهای احتمالی تدبیرهای
بهتری داشته باشد؟ در کشورهای دیگر اعتراض از تعداد کم آغاز میشود و بعد
نیرو جمع میکند و سراسری میشود، در کشور ما با سیل عظیم آغاز شد و به تک
تک رسید و تا آخر دیگر کسی نماند، شاید همین اساس مشکل باشد!
متاسفانه
کنشگران و روشنفکران و فعالین سیاسی و اجتماعی بنا را بر نماندن نهاده اند
و بعد از مدتی باز چشم به صندوق رأی دوخته اند که انشاالله این بار گربه
است. تئوری و فلسفه و تز هزار هزار از پسِ هم عرضه میشود برای رأی دادن
یا ندادن اما هیچ کس نمیگوید رأی دادیم و اعتراض شد باید ماند و تسلیم نشد،
هیچ کس نمیگوید اگر رأی ندادیم و اعتراضی بود باید ماند و میدان را خالی
نکرد.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire
نظر شما بدون نظارت و سانسور پخش میشود