samedi 31 août 2013

دههٔ ۶۰






بیشترِ ما اگر از خانوادهٔ قربانیانِ دههٔ اول انقلاب نباشیم مطمئنا با افرادی برخورد داشتیم که یکی‌ از افراد خانوادشون یا اقوامشون در سال‌های اول انقلاب توسط حکومت کشته و اعدام شده اند و داستان‌های زیادی از این خانواده‌ها سراغ داریم، مادری که چند فرزندش اعدام شدند تا روزی که بخاکش سپردند لباس سیاه به تن داشت، پدر و مادری  که از اندوهِ مرگِ فرزندانشان زمان زیادی را زنده نماندند، همسری که بچه‌های قد و نیمقدش را می‌بایست بزرگ کند بدون پدر، خانواده‌هایی‌ که از هم پاشیدند و زخمی که بر پیکرِ خانواده‌شان خورد هیچ وقت التیام نیافت، خواهری که به دنبال برادرش رفت و برنگشت، برادری که بخاطر خواهرش دست به اسلحه برد، و هزاران داستانِ دیگر که هر یک از ما به نوعی شنیده ایم و دیده ایم و یا با تمام وجود حس کرده ایم.

از آن دوران زیاد بیاد ندارم چون سنم اقتضا نمیکند ولی‌ آنچه به یاد دارم غیر از صدای آژیرِ خطر و پناه گاه و تفنگ بازی و صدای هواپیما و برنامه‌های خسته کندهٔ تلویزیونِ سیاه سفید مون که بعضی‌ وقتا با مشت و لگد کار میکرد و برای دیدنِ سریالِ "سال‌های دور از خانه " (اوشین) هزار مصیبت می‌کشیدیم, ترس و دلهره‌های مادرم بخاطر پنهان کردنِ پسر عموم بود که فراری بود و تنها جای امنی‌ که سراغ داشت خانهٔ عموش بود، چند روزی پیش ما پنهان بود و ما حق نداشتیم بیرون برویم که نکند حرفی‌ بزنیم و مشکل پیش بیاید، آن چند روز برای ما چند سال طول کشید، ما بچه بودیم و سرشار از انرژی و بازیگوشی و تفریح و ورزش ولی‌ در خانه حبس بودیم، بالاخره مکانِ امنی‌ یافت شد پسر عموم شب که ما خواب بودیم به آنجا رفت، چند ماه بعد دستگیر شد و سال ۷۳ از زندان آزاد شد، یکی‌ از انگشت‌های دستش نیمه بود لنگ میزد و تیک‌های عصبی داشت که هنوز هم دارد و با آن زندگی‌ می‌کند.

پسرِ قنادی محله مون که جوانِ ۱۷ - ۱۸ ساله بود دیگه توی کوچه پیداش نبود، برادرم که هم تیمی (فوتبال) بود باهاش میگفت چند وقته میگن گرفتنش، سال‌ها بعد که از آن محله رفته بودیم و هر از گاهی‌ همسایه‌های قدیمی‌ رو می‌‌دیدیم به آن قنادی که حالا دیگر بزرگ تر و تمیز تر شده بود می‌رفتیم، پدرش در همان سال‌ها که پسر گم شده بود چند باری به دنبالش تهران و کرمانشاه رفته بود و خبری بهش نداده بودند، حتی نگفته بودند زنده است یا نه‌، پدر در یکی‌ از سفر هاش به تهران توی اتوبوس سکته قلبی سراغش میاد و همان جا می‌میرد، بعد معلوم میشود پسر را به جرم ضدِّ انقلا ب گرفتن و مدتی‌ کرمانشاه بوده و بعد به تهران منتقل شده، سال ۷۵ بود که دوباره دیدمش نشسته بودیم و حرف میزدیم و اون از اینکه ما چقدر زود بزرگ شدیم متعجب بود و مدام میگفت یادش بخیر آن دوران، پرسیدم کجا رفتی‌ که این همه مدت خبری ازت نبود؟ پیرهنش رو آهسته بالا زد و یادگاری‌های دورانِ غیبتش را نشان داد، جای اوتو و زخم‌هایی‌ که میگفت با انبردست کندند و نوک پستانِ سمتِ چپش که کنده بودند روی بدنش خود نمایی میکرد.

روزی مادرم شال و کلاه کرد و من و خواهر کوچیکه رو برداشت و سوار مینی‌بوس شدیم و از شهر خارج شدیم، هرچه نگاه می‌کردم مینی‌بوس مالِ فامیلمون که به روستای پدر بزرگ میرفت نبود، جاده هم همان نبود، بعد از نزدیکِ به ۲ ساعت پیاده شدیم همه جا صدای گریه و زاری و جیغ و داد میومد، خالهٔ مادرم گریه کنان به استقبالمون اومد و مادر رو در آغوش گرفت و با هم شروع کردن به گریه کردن ما هم که نه ماجرا‌ رو میدونستیم و نه فهم اینچیز‌ها رو داشتیم فقط بخاطر اینکه مامان گریه میکرد و همه گریه میکردند زدیم زیرِ گریه، من که زود آروم شدم ولی‌ خواهرم انگار ۱۰۰ سال بدهکار بود و چنان گریه میکرد که در توصیف نیست، فهمیدیم که پسرِ خالهٔ مامانم رو همراه پسر عموش تو زندانِ مهاباد تیربارون کردند، خالهٔ مادرم هنوز هم خوابِ پسرش رو میبینه که  شب‌ها از روی حصارِ دور خونشون می‌پره و میاد خونه، همیشه هم همین خواب رو میبینه و همیشه هم همین رو واسه همه تعریف میکنه، خیلی‌ وقتا میگه دروغ گفتن و کشته نشده و یه روز میاد خونه.




jeudi 29 août 2013

جنگ خوب است ولی‌ برای همسایه!







در چند سالِ گذشته خیلی‌ از ایرانیان مخالفت خود را با جنگ اعلام کردند و از هر طریقی که توانستند اعتراض و ناخرسندی خود را نسبت به آنچه احتمالِ حملهٔ نظامی به ایران میگویند، ابراز داشته اند، نوشته‌های فراوان و نقد‌های بسیار و تظاهرات‌های پراکنده در خارج از کشور و امضا و طومار و کمپین و صفحه فیسبوکی و خلاصه از هر طریقِ ممکن به جنگِ با جنگ رفته اند. اما چیزی که در ماه‌های اخیر خیلی‌ به چشم میخورد و مخصوصا در چند روزِ گذشته در شبکه‌های اجتماعی مجازی دیده میشه بسیاری از ایرانیان موافقِ دخالتِ غرب در سوریه هستند و با پخشِ خبرِ استفادهٔ رژیمِ بشار اسد از سلاح شیمیایی بیش از پیش این عکس‌العمل‌ها دیده میشه.
گویا جنگ در ایران جان انسان می‌گیرد و در سوریه تیرِ هوایی در می‌کنن و موشک به دریا و صحرا می‌زنن که انسان در آنجا‌ها زندگی‌ نمیکنند.
در ایران زیر ساخت‌های اقتصادی و عمرانی را از بین میبرد و در سوریه موشک‌ها و بمب‌ها مشقی هستند و اثری ندارند.

اگر جنگ خوب است و باعث میشود رژیمِ بشار اسد از بین برود و سوریه به آرامش برسد، چرا آنرا برای کشورِ خودمان بد می‌دانیم؟ اگر برای کشورِ ما بد است و تلفات جانی و مالی‌ می‌گیرد و کشور را در معرضِ انواع  خطر قرار میدهد چرا در موردِ سوریه این موضوع صدق نمیکند؟ مگر اینکه بگویم خون ما ایرانی‌ها از خون سوریه‌ها با ارزش تر است و کشورِ ما از کشور از آنها بهتر
شاید به چشم آنها جنگ خوب است ولی‌ برای همسایه




jeudi 15 août 2013

ارتش مصر نباید اجازه بدهد کشور به باتلاقی‌ تبدیل شود که اخوان المسلمین می‌خواهد





ارتشِ مصر توانست با اتکا به قدرتِ مردم و مخالفانِ مرسی دولت را از دست اخوان المسلمین بگیرد و رئیس جمهورِ اسلام گرای آنرا از کار برکنار کند، اما از آنروز به بعد طرفداران مرسی مشغولِ تظاهرات هستند و در بیشترِ تظاهرات‌ها کار به خشونت کشیده شده است.

نکته قابل توجه اینه که بسیاری از خبرگزاری‌ها اعلام می‌کنن طرفدارانِ مرسی (اخوان المسلمین ) معمولان شروع کنندهٔ تیراندازی بوده اند یا حداقل تمایل زیادی دارند تظاهرات‌ها به خشونت کشیده بشود و برای همین اشخاصی‌ در بین آنها (تظاهر کنندگان) سازماندهی میشوند که اسلحه به دست دارند و در همان جا‌ها است که خشونت‌ها اوج می‌گیرد و در تقابل و تبادل آتش بین ارتش و این نیرو‌های سازماندهی شده افرادی کشته و تغذیه و خوراکِ تبلیغاتی اخوان المسلمین میشوند و در نتیجه مسالهٔ مصر بیشتر به گره کور تبدیل میشود.

ارتشِ مصر باید از این خواستِ اخوان المسلمین دوری کند و خود را خشونت برحذر دارد زیرا آنچه آنها (اخوان المسلمین) میخواهند خشونت و درگیری و در نهایت مظلوم نمایی با پیکر‌ها و کشته شدگان است و به این ترتیب ناامنی و خشونت را در مصر ابزاری برای دوباره به قدرت برگشتن تبدیل کنند و راه‌های گفتگو و مذاکره را ببندند.

اخوان المسلمین همانطور که از اسمش پیداست یک حزب پرقدرتِ اسلامی در سطحِ بین المللی است که شاخه‌های دیگرِ این حزب در کشور‌هایی‌ چون عراق و افغانستان و سوریه در حال جنگ و عملیات‌های تروریستی هستند و از بوجود آمدن یک باتلاقِ دیگر که مثلِ خوک در آن غلت بزنن استقبال می‌کنن، چون موجدیت این حزب و افکار تشکیل دهندهٔ این حزب بر اساس جهاد و تسخیر و ترور و خشونت شکل گرفته است و هدفِ نهایی‌ برقراری اسلام و شریعتِ اسلامی نتنها در خاور میانه بلکه در جهان است.

ارتش مصر باید هوشیار باشد که مصر به آن باتلاقِ دلخواهِ آنها (اخوان المسلمین) تبدیل نشود و اجازه ندهد خشونت راهی‌ را برای آنها هموار کند.




samedi 10 août 2013

در حقِ قاضی مرتضوی اجحاف شد







تکلیفِ کابینهٔ روحانی هم روشن شد و ۲ تا از خوش چهره‌های نظام اسلامی که پایه‌های نظام بر روی آنها نهاده شده به عنوان وزیر معرفی شدند و دور نیست رأی اعتماد هم بگیرند، چون اشخاصی‌ که باید رأی بدن اگه بدتر نباشن بهتر از اینها نیستند.
کاندیدایی که با وعده‌های آبدار و شیرین پا به میدان گذاشت و چپ و راست وعده میداد و اعتدال و امید و تسامح را پرچم کرده بود تبدیل شد به دولتی که از همان آغاز وزرایش جانی و شکنجه گر باشند و اشخاصی‌ به آن راه یابند که روزگاری زندانیان سیاسی و مخالفان این رژیم را لت و پار میکردند.
حکومت لات‌ها و جانیان و شکنجه گران، عجیب نیست شخصی‌ مثلِ قاضی مرتضوی که متهم به چند فقره قتل و شکنجه در کهریزک بود ۲۰۰،۰۰۰ تومن جریمه شد و شاید بشود گفت در حقِ  قاضی مرتضوی اجحاف شد وگرنه الان باید وزیر میبود و در دولتِ اعتدال و امید که شاه کلیدِ مشکلاتِ ایران را در خورجین داشت کاره‌ای میشد و اسمی داشت.
باری آنچه در این ۳۴ سال همواره تکرار شده است و انگار پایانی برای آن نیست دروغ و شارلاتانیسم و جنایت و جنایتکار سروری و پروری است، انگار دلسوزانِ حافظِ نظام با کارنامه‌های سیاهشان در صفی طویل هستند و یک به یک برای دریافتِ پست و مقام جلو می‌‌آیند و بعد از مدتی‌ به عقب صف باز میگردند و منتظر نوبتِ بعدی میمانند. شاخصه اکثر آنها دست‌های خون آلود و وفاداری به نظام ضدِّ بشری و جیب‌های گشاد است.

dimanche 4 août 2013

همگی‌ خوشحالند




یکی‌ از معجزه‌های ۱۰۰ سال گذشته در ایران این بوده که توی این انتخابات همه راضی‌ و خوشحال شدندحتی اونهایی‌ که منافع و خواستهاشون کاملاً و ۱۰۰ در صد در تضاد با هم و در جهت نفی همدیگر و نابودی همدیگر هستند..
۱ - اصولگرا‌ها خوشحال که نمایندهٔ رهبر پیروز شده و اگر گوشتشون رو هم بخوره استخوانشون رو دور نمیندازه.
۲ - رهبر واسه اینکه نمایندش پیروز شده و حماسهٔ سیاسی خوب پیش رفته است.
۳- اصلاح طلب‌ها واسه اینکه کسی‌ که اونها رو ترد نمیکنه پیروز شده و سهمِ اونها در دولت محفوظ خواهد بود.
۴ - آخوند‌ها واسه اینکه یکی‌ از اونها دوباره پیروز شده و جریان انحرافی که یواش یواش داشت چوب لاچرخ آخوند میذاشت به حاشیه رفته اند.
۵- عوامل رژیم و لابیست‌ها در خارج از کشور واسه اینکه چهرهٔ جدیدی رو به دنیا واسه مذاکره بشناساناند.
۶ - کشور‌هایی‌ که دارای منافع زیاد در ایران هستند ولی‌ تحریم دست و پاشون رو بسته.
۷ - مردمی که رأی دادند و خیال می‌کنن کاندیدای اونها انتخاب شده و قرار است برای اونها کار‌هایی‌ هرچند جزعی‌ انجام بده.

vendredi 2 août 2013

حرفِ روحانی و احمدی نژاد هردو به یک معنا هستند





روحانی: "در منطقه زخمی است سالهاست بر بدن دنیای اسلام نشسته در سایه اشغال سرزمین مقدس فلسطین و قدس عزیز, و این روز در واقع یادآور آن است که مردم مسلمان این حق تاریخی خود را فراموش نخواهند کرد و همواره در برابر ظلم و تجاوز ایستادگی خواهند کرد"
 احمدی نژاد: اسرائیل باید از بین برود
بعضی‌‌ها میگویند روحانی نگفته است " اسرائیل باید از بین برود" بلکه گفته است "اسرائیل زخمی است که سالهاست بر بدن دنیای اسلام نشسته است"، همه ما می‌دانیم زخم رانمیبوسند یا بغل نمیکنند یا باهاش مذاکره نمیکنند بلکه مداوا میکنند و از بین میبرند، پس فرقِ چندانی با گفته‌های احمدی نژاد که میگفت "اسرائیل باید از بین برود" ندارد، فقط احمدی نژاد رک و راست حرفهاش را میزد ولی‌ روحانی آن را میپیچاند. گذشته از این، این راهپیمایی بر اساس نامگذاری خمینی و برای دفاع از فلسطین و نابودی اسرائیل برگزار شده و میشود و بر تمام پلاکارد‌ها و نوشته‌ها و بلند گوی‌های شعار برکنی همین جمله بار‌ها و بار‌ها نوشته شده است، بر منبر و صحنِ نماز جمعه تهران و همینطور در شعار‌های بین و بعد از سخنرانی‌ها " مرگ بر اسرائیل" "اسرائیل نابود باید گردد" از پایه‌های اصلی‌ است. پس الکی‌ ماله نکشیم.
مثل اینکه به شخصی‌ بگوییم دراز گوشی هستی‌ که عّر عّر میکنی‌، شخص اعتراض کند که به من می‌گویی خر؟ جواب بدیم، خیر منظورمان خر نبود

jeudi 1 août 2013

مستند "رضا شاه" از نگاهی‌ دیگر







در روز‌های گذشته و بعد از پخشِ مستندِ " رضا شاه" عکس‌العمل‌های متفاوتی در دنیای مجازی از طرف‌های مخالف و موافق بروز داده شد، موافقین که مشغولِ دفاع و حمله بودند و مخالفین مشغولِ نقد و حمله.
در بین خیل عظیم نوشته‌ها و عکس‌العمل‌ها تعدادی بودند که از روی کینه و غرض و دشمنی نوشتند و جوابِ شبکه "من و تو" را دادند و تعدادی هم منصفانه و بدور از حبّ و بغض به قضیه پرداختند و از نظر حرفه‌ای و تکنیکی‌ به نقد آن مشغول شدند و ضمن پذیرفتن آنچه در مستند گفته شده بود، خواهانِ غنی تر شدن و بی‌ طرف بودن مستند بودند و نکاتی‌ را که میدانستند و می‌خواستند را گفتند و نوشتند.
موافقین هم ۲ دسته بودند، کسانی که چشم بسته منکر همه چیز بودند و مخالفِ هر نقد و انتقادی و حمله کننده به هر نقاد و مخالفی، و البته کسانی که حرفی‌ می‌زدند و بحثی‌ میکردند و گاه نقد را میپذیرفتند، هرچند با اما و اگر، ولی‌ متاسفانه تعداد گروه دوم بسیار اندک بود و در میان غوغا و عربده‌های گروه اول ( از دستهٔ موافقین) تقریبا ناپیدا یا حداقل کمرنگ بودند.
اما نکته‌ای که من را به نوشتن واداشت عکس‌العمل و حملات به شاهین نجفی و بعضی‌ دیگر از اشخاص بود، شاهینِ نجفی در پارگرافِ کوتاهی چند خط درباره این مستند نوشته بود:

اما شاهد حملات عجیب و تندی به این شخص در بالاترین بودیم، به طوری که در ابتدا فکر کردم انگار شاهین نجفی همانطور که در موردِ حکومت اسلامی می‌نوشت و میخواند در موردِ آن مستند و "رضا شاه" نوشته و خوانده است.
اما حقیقت این است که آنچیزی را که شاهین نوشته بود باید طرفداران رضا شاه می‌گفتند. کاش برخی‌ از نقد‌های مخالفینِ منصف را طرفدارانِ "رضا شاه" مینوشتند و می‌گفتند تا شاهد خشکیدن نطفه‌های شخصیت پرستی‌ و سانسور تاریخ و گفتن دوست داشتنی‌های آن، بودیم. کاش به جای حمله به نویسنده‌ها و منتقدین و مخالفان، اولین اشخاصی‌ که منتقدِ مستند بودند از بینِ  هوادارانِ "رضا شاه" میبودند تا ثابت کرده باشند مدرنیزم و مدرن شدن تنها به معنای ساختنِ راه و مدرسه و دانشگاه و ارتش و و و ... نیست، بلکه فکر‌های مدرن و افکار مدرن است که دنیای مدرن و بهتر را می‌سازد.
مدرن فکر کردن و مدرن دیدن و مدرن برخورد کردن اساسِ سازندگی و آبادی است،  اساسِ فرهنگ و پیشرفت و ترقی‌ است