همانطور که در بالا (بخش نخست مقاله) بدان اشاره نموديم, پس از انقلاب اسلامي, رژيم ايران همانند ديگر دولتـ ملتهاي منطقه با طرح نهضت فرهنگي, در پي تسلط بر خلقهاي ايراني و سلب قابليت مقاومت و مخالفت از آنان برآمد. اما با توجه به اينکه ايده نهضت فرهنگي موثر واقع نشد, دولت ايران با بکارگيري ترفندها و شيوههاي بسيار ريز و زيرکانهاي در استفاده از سياست استحاله فرهنگي, تا حدود زيادي توانست هويت خلقهاي ايراني را خدشهدار سازد. لازم ميبينم که بدين نکته مهم نيز اشاره کنم که در اين نوشتار بههيچ عنوان قصد حقارت به زبان و فرهنگ ديگر خلقهاي موجود در ايران را نداشته و آنچه که در زير ميآيد, بررسي عميق وضعيت و اثرات استحاله فرهنگي در شرق کردستان, همچنين انتقاد عمده از تداوم حافظه تاريخي آسيميلاسيون از سوي رژيم حاکم و تأثيرات مخرب آن در ذهنيتسازي خلقهاي ايراني ميباشد. زيرا که مانعسازيهاي تبعيض, بيعدالتي, تحميل عقايد, تبليغات گمراهکننده و برتريطلبانه يا بهعبارتي ديگر سازماندهيشدگي تبعيضات اقتصادي و فرهنگي و کنشگري آنها که به برتريطلبي فرهنگي و زباني انجاميده است, جزو مسايلياند که بايستي افشا شده, مورد بحث و ارزيابي قرار گرفته و با ارايه آلترناتيوهاي معاصر و دموکراتيک, اثرات زيانبخش آنها را از ذهنيت جامعه پاک نموده و شرايط را براي همزيستي آزاد و برابر خلقها در کنار همديگر فراهم آورد. اهميت و ارزشيافتن روزافزون بوميبودن و حفظ گوناگوني زبان و فرهنگ و توسعه آنان, واقعيت غيرقابل انکاري هستند که به مصون نگهداشتنشان در مقابل تهاجم فرهنگي, افزايش اعتماد بهنفس اقليتها و خلقهاي فرودست و در نتيجه موجب پيشرفت خواهد شد.
ترفندها و شيوههاي کُردزدايي دولت در شرق کردستان:
اغتشاش و ازهمگسيختگي کيستي کلي و ناديدهانگاشتن هويت فرهنگي خلقهاي ايراني, ماهيت ذهنيت و نتايج عملکرد رژيم اسلامي ايران در استفاده از سياست استحاله فرهنگي ميباشد. حضور شمار زيادي از جوانان و ديگر اقشار هويتجوي خلق کرد در زندانهاي جمهوري اسلامي نشان از ناهمخواني و عدم تطابق قوانين و رفتارهاي غيرمعاصر و آنتيدموکراتيک با قوانين و اصول جهاني حقوق بشر اروپا دارد. همچنين, تمامي تلاشهاي هويتجويانه خلقها که حل مشکل خود را در حل مشکل عمده ايران ديدهاند, عليرغم تقبل هزينههاي زياد, دستاوردهاي کمي عايد آنان شده و با همه اينها, رژيم بر کنارگذاشتن خلقها از صحنههاي حکومتي, تصميمگيري و تصميمسازي در راستاي استحاله فرهنگي پاي ميفشارد. در واقع, تفاوت عميق و اساسي رژيم ايران با ديگر دول حاکم بر کردستان در شيوه بهرهگيري از آن ميباشد که اثراتي بسيار مخربتر و عميقتر از شيوههاي آشکار زاييده از ايدئولوژيها و حتي حداقل به اندازه جنگ و ترور, پيامدهاي ناگوارتر بر موجوديت فرهنگي کردستان گذاشته است. زيرا فردي غير فارس چنان در پروسه سيستماتيزه و سازماندهيشده استحاله فرهنگي رژيم, آسيميله ميگردد که تحقير و توهين به فرهنگ خويش را امري رايج و عادي تلقي ميکند. اين پروسه, شامل قوانين و عملکردهايي کلي و ويژه است که رويکرد کلي آن براي تمامي شرق کردستان يکسان ميباشد که ميتوان به موارد ذيل در اين زمينه اشاره نمود:
ــ عدم اجراي اصول 15,19و48 قانون اساسي و متعاقب آن, فقدان وجود يک نظام آموزش بهصورت رسمي و غير رسمي در زمينه آموزش زبان ديگر خلقها و اقليتهاي موجود در ايران بهويژه زبان کردي و بر همين مبنا, تغييريافتگي رسالت و ميسيون آموزش و پرورش به ابزاري سرکوبگر و تخليهگر ذهني بهنفع رژيم.
ــ تأثيرات منفي صدا و سيما (بهعنوان گستردهترين رسانه جمعي) از راه عدم پخش برنامه مفيد به زبان کردي و اجراي برنامههايي که در آن, نقشهاي سادهلوحانه و يا پست سطح پايين جامعه را اشخاصي با لهجه کردي بر عهده ميگيرند. بهعنوان نمونه در همين راستا, آقاي ماهيصفت, (مستر سين) با مجوز رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در سالنهاي نمايش به تعريف جوکهاي تحقيرآميز ميپردازد. رفتارهاي ناشايست و توهينآميزي که به کرات در کانالهاي مراکز استانهاي کردنشين بهطور آشکاري بر روي صفحه تلويزيون ميآيند نيز, از همان دستهاند.
ــ نفوذ تحقيرها در سياستهاي دولتي و عدم فعاليت سياستمداران در جهت زدودن چنين فرهنگ غلطي.
ــ ورود شمار زيادي از مسوولين غير بومي به شهرهاي کردنشين در نتيجه محدوديتسازي جريان تصميمگيري و تصميمسازي مسووليتهاي اداره استان که به غالبشدن فرهنگ و زبان غير بومي در ادارات و موسسات دولتي در اين شهرها انجاميده است.
ــ عدم بسترسازي و حمايتهاي مادي براي چاپ و نشر روزنامه, مجلات, کتب و ساير محصولات فرهنگي به زبان کردي, اعمال سانسور شديد بر آنها و همچنين, اعمال فشار, شکنجه و زندانيکردن روزنامهنگاران, نويسندگان, اديبان و روشنفکران کرد.
ــ محدوديتسازي در تشکيل و برگزاري انجمنهاي ادبي, شب شعر, داستاننويسي و... به زبان کردي و جهتدهي آنها در راستاي نشر عقايد مذهبي و همخوان با انديشههاي سردمداران رژيم.
بدين علل است که يک فرد کرد راندهشده از هويت خويش, بدون پيبردن به اهميت هويتيابي و هويتشناسي و همچنين فقدان آگاهي تاريخي از قدمت بسيار کهن تمدن خويش, تحت تأثير انديشههاي وارداتي استحاله و فرهنگ و تمدن فارس قرار گرفته و آن را برتر قلمداد ميکند گمان ميکنم با ذکر چند مثال عيني روزانه از اثرات استحاله فرهنگي در شرق کردستان, واقعيت تلخ مساله بيشتر خود را نمايان سازد.
به کرات ديده شده است که دختران يا پسران جوان در هنگام پيادهروي با پدر و مادر خود در بيرون از خانه از والدين خود بهخاطر پوشش کردي آنان فاصله ميگيرند و حتي در بعضي شرايط, خود را فرزند آنان بهحساب نميآورند! يا اينکه بيشتر والدين کرد, اين تصور را دارند که با آموختن زبان فارسي آنهم بهصورت دستوپاشکسته فرزندانشان در آينده فردي موفق در جامعه خواهد شد؛ يا مثلاً در هنگام صحبتکردن و ديالوگ روزانه دو کرد ـکه ذهنيت کمارزش يا حتي بيارزشبودن زبان کردي در وجود آنها نهادينه شده استـ زماني که عدم توانايي آنها در بيان جملات خود به زبان فارسي بروز مييابد, همديگر را مورد تمسخر قرار ميدهند.
نمونههاي فوقالذکر, هر چند که شايد کاملاً عمق فاجعه را در جامعه شرق کردستان بيان نکرده باشند, اما رژيم به فراخور پيشينه و شرايط فرهنگي و حتي جغرافيايي, راهکارهاي متمايزي در استفاده از استحاله فرهنگي را با شيوههاي پليدي که قابليت انعطاف با محل تأثيرگذاري را دارند عملي ميسازد. بهعنوان مثال, راهکارهايي را که در مهاباد بهکار ميگيرد با ترفندهايي که در ايلام استفاده ميکند متفاوت ميباشد. همه اين امور نيز, موجب جاافتادن فرهنگ و رفتارهاي غلطي گشته است که عليرغم کمارزش و بيارزششدن فرهنگ و زبان کردي در شهرها و مکانهاي مختلف و در اشکال گوناگون امري رايج و عادي جلوه داده ميشود.
ايلام يکي از کهندياران کردنشين, جزو مراکز مهم فرهنگ کردي و گويشهاي فِيلي و کلهري است که رژيم جمهوري اسلامي ايران در خصوص سياست استحاله فرهنگي اين استان کردنشين داراي سياستهاي ويژهاي ميباشد. در سالهاي نهچندان دور براي يک کرد ايلامي, ديالوگ به زبان فارسي اگر عيب محسوب نميشد, حداقل امري بهجا و مناسب بهحساب نميآمد؛ اما در تقريباً دهسال اخير, همراه با ظهور و رشد قشري تحصيلکرده و فرهنگي, اينبار صحبتکردن به زبان کردي براي آنان, همچون عيبي محسوب ميگردد. همچنين در همين راستا چندسالي است که با رشد روبهافزايش تحصيل دختران ايلامي, زمينه براي فارسيگرايي فرزندان آنان در فرداهاي نزديک بيشتر فراهم شده است. بهعبارتي ديگر, هر اندازه که ميزان تحصيلات ارتقا مييابد, از کردبودن, فاصله گرفته ميشود.
از طرفي ديگر, در ايلام, عليرغم وجود ساختارهاي عشيرهاي در زمان مواجهه با افکار وارداتي و مدرن و همچنين حرکت به سوي تغيير ساختار, همين ساختار قوي عشيرهاي در برابر سياستهاي رژيم جمهوري اسلامي, تاب مقاومت را از دست ميدهد و در اينجاست که فرد سرگردانگشته در سراب رد افکار کهنه و کلاسيک عشيرهاي, به آساني تسليم و مجذوب برتريطلبي فرهنگي و زباني فارس ميگردد. همچنين رژيم با استفاده از سياست کلاسيک تفرقهاندازي در راستاي وابستهسازي عشيرهها به خود و کشانيدن آنها بهپاي صندوقهاي رأي, گرايشات فارسگرايي را رشد و توسعه ميدهد. يکي ديگر از مواردي که ميتوان بدان اشاره نمود, مسافت دور جغرافيايي اين استان از مراکز ظهور جنبشهاي کردي و عدم دسترسي اين اپوزيسيونها به اين مرکز بکر و مهم است که موجب شدهاند همچون ديگر شهرها و مناطق واقع در شرق کردستان, تحت تأثير اصول و ارزشهاي ملي قرار نگرفته و در اين راستا گامهاي جدي و قابلتوجهي برداشته نشوند.
کرماشان بهعنوان يکي از پرجمعيتترين شهرهاي سرتاسر کردستان, بيش از هر شهر ديگري در خاور اين ديار, مورد آسيميله فرهنگي و بهويژه زباني رژيم قرار گرفته است. زيرا که ادبيات شفاهي و کتبي اکثريت ساکنين اين شهر بهويژه دخترها و نسل جوان اين شهر, فارسي است و تخريبات ساختار زباني بهحدي است که زمانيهم که به اصطلاح با زبان کردي حرف ميزنند, تفاوت چنداني محسوس نميشود. يکي از فاکتورهاي اساسي خدشهدارشدن هويت کردي در اين شهر بزرگ و تاريخي, بهرهبردن از شيعهبودن غالبيت مردم کرماشان در جهت کاناليزهسازي و نهادينهسازي افکار مذهبي رژيم و در نتيجه, آسيميلاسيوني کمهزينهتر نام برد.
سياست رژيم براي شهر سنندج نيز, از بسياري لحاظ با شيوههاي استحاله فرهنگي و زباني در کرماشان و ايلام مطابقت دارد. يعني نگره بافرهنگ و باتربيتبودن فارسها به ميزان چشمگيري بر ذهن و روان ساکنان اين شهرها و پيرامون آنان, سايه افکنده است. بنابراين, در نبود موقعيت مناسب و امکانات مطلوب در جامعه و همچنين با هدف رسيدن به منزلت و شعور اجتماعي والاتر, موقعيتطلبي و خواسته جامعه جهت ارتقاي وضعيت خويش از سوي رژيم جهتدهي ميشود. مسالهاي که در اينجا حايز اهميت بوده و تا اندازهاي هم تراژدي است, نهتنها تحقير و توهين به فرهنگ و زبان خويش را از سوي فرهنگ و ذهنيت طبقه حاکم امري رايج و عادي تلقي ميکند, بلکه در بسياري موارد, تحت تأثير ذهنيت قرار ميگيرد و حتي ديده شده است که هر چه بيشتر و عميقتر دچار استحاله فرهنگي رژيم ميگردد. بهطور کلي, تفاوت نحوه استحاله فرهنگي در سنندج اين است که رژيم از اختلافات شيعه و سني در جهت رسيدن به مقاصد پليد خود بهره ميبرد.
در موکريان نيز متأسفانه تکيه بر ميراث گذشته بهصورت معضلي درآمده که به اصرار بر قناعت به مرحلهاي از تاريخ منطقه و راضيبودن به آن منجر گشته و رژيم با آگاهي از اين مساله و گرفتن نبض آن گرديده, هويتجويي و تلاش در جهت حفظ دستاوردهاي آن نتواند از چارچوب تنگ و کلاسيک خود فراتر رود. همچنين با بکارگيري ترفندهاي بازدارنده و منطبق با رئاليته مردم اين منطقه در راستاي عدم بسط و پيشرفت و حتي روزآمدکردن زبان و فرهنگ کردي و ارزشها و دستاوردهاي گذشته بر محوريت دستيابي به هويتي ملي و معاصر ايجاد مانع و محدوديت ميکند. با اينکه فرهنگ و زبان منطقه موکريان تا حدود زيادي دستنخورده باقي مانده است, اما رژيم گرايشات کردگرايي در قالب ادبيات نوشتاري و شفاهي را در راستاي حفظ منافع خود و ازبينبردن خطرات احتمالي آن و همچنين کاهش مطالبات و فشارهاي مردم اين منطقه, مهار و کنترل ميسازد.
در بخش شمالي از شرق کردستان, منطقهاي که خلق کرد با گويش کرمانجي تکلم مينمايند, شکل و شدت بحران فرهنگ و زبانگريزي داراي ويژگيهاي خاص خود ميباشد. در اين منطقه فرهنگ و زبان غالب, بهعلت قرابت با آذريها, آذري ميباشد. همچنين از يکطرف, مرکز اکثر جنگها و کارزارهاي جهاني و منطقهاي بوده و از طرفي ديگر, بحران چندزبانگي و کردگريزي شديدي وجود دارد.
در مدارس, کودک کرد, ناگزير به يادگيري زبان فارسي بهعنوان زبان رسمي ميباشد؛ در کوچه و بازار ناچار به يادگيري زبان آذري است و در خانه نيز با تشويق والدين براي يادگيري اين زبانها روبهروست. زيرا اولاً, هر دو زبان بهعنوان اجبار و ضرورتي انکارناشدني مطرح ميباشند و دوماً, همراه با کاستهشدن از کاربرد زبان کردي در اين وضعيت, اين زبان, ارزش و اهميت خود را از دست ميدهد. در همين راستا, ميتوان به چند مورد از وضعيت و اثرات استحاله فرهنگي در اين بخش اشاره نمود.
ــ تسليميتپذيري و متعاقباً نفوذ و تسليميت اقشار آريستوکرات کرد در سيستم اداري و عملاً تبليغ در جهت برترجلوهدادن فرهنگ حاکم.
ــ آسيبپذيري تودههاي کرد از لحاظ اقتصادي, بهداشتي و يا بهتعبير ديگر, انزواي کردها در محدوده کوهستانها و آرمانيشدن زندگي و فرهنگ شهري در انظار عمومي و تلاش در جهت همانندسازي خود با فرهنگ برتري که در اقوام آذري و يا به تعبيري شهري نمود پيدا ميکند.
ــ شکلگيري روحيه فرودستي و خودکوچکبيني کردها در مقابل ابهت و زرقوبرق زندگي شهري و نهايتاً گسترش موج تقليد در پوشش, آداب و رسوم و...
ــ با توجه به اينکه زنان کردي که با پوشش کردي در شهرها تردد مينمايند مورد تمسخر قرار ميگيرند, ترغيب به پوشش مانتو, چادر و لباس رسمي در مرحله اول بهعنوان نياز و در نهايت, بهصورت فرهنگ پوشش نهادينه ميشود.
ــ تحصيلکردههاي کرد عملاً و بهصورت ناآگاهانه, مبدل به مبلغان اصلي فرهنگ آذري در روستاها ميشوند.
ــ قشر فرهنگي کرد همراه با تغيير ظاهري مذهب خود از سني به شيعه, در ادارات خود را آذري معرفي کرده و در خانه و منازلشان نيز با اعضاي خانواده خود ـ هرچند کم هم باشدـ به آذري صحبت ميکنند.
ــ بهعلت اينکه اکثريت قريببهاتفاق معلمان, کارمندان و فرهنگيان آذري هستند, لذا خواهناخواه گرايش جوانان و دانشآموزان کرد به سوي فرهنگ غالب افزايش مييابد.
ــ انتشار مطبوعات کردي در مقابل چاپ و انتشار دهها روزنامه و مجله آذري که موجب جلوهدادن کردها به نماد بيهويتي و آذريها به نماد مدنيت و هويت اصيل ميگردد. (لازم بهذکر است موارد بالا را نه بهعنوان رد آذريها بلکه همچون نتيجه سياستهاي تفرقهاندازي رژيم در ميان اين دو خلق ذکر ميشود.)
آنچه که حايز اهميت فراواني است راههاي مبارزه با قتلعام فرهنگي و ژينوسايد رژيم ميباشد که طي جرياني پليد و پروسهاي سيستماتيزه و سازماندهي شده, خلق را با آن روبهرو ساخته است. بايستي با اهميتدادن به گوناگوني فرهنگ و آموزش به زبان مادري که حقي دموکراتيک ميباشد, در راستاي توسعه فرهنگ بومي و درک ارزشها و اهميتيافتن روزافزون آن گام برداشت. چرا که قفلزدن بر زبان يک انسان بهمعناي, قفلزدن بر روح, مغز و افق ديد اوست.
بنابراين ضرورت دارد تا زمان گارانتيکردن قانوني و حقوقي و همچنين اجرايي نهادهاي خلقها و اقليتهاي ايراني در عرصههاي سياسي, اجتماعي, اقتصادي و فرهنگي, دست از مبارزه برنداشت. زيرا که استحاله نهتنها در عرصه زبان نوشتاري پياده ميگردد, بلکه بر روي کليه نهادهاي اجتماعي ايجادشده توسط اقتدار انجام ميگيرد
منبع