سروده ای حماسی از دکتر مسعود عطائی در سوگ غم انگیز 5 شهید جوان دلیر
بار دگر پیاله ی شهدم شرنگ شد
اشکم ز هول فاجعه ای ، لاله رنگ شد
بر روی حاکمان وطن مُهر ننگ شد
باید بجنگ دَ د صفتان بی درنگ شد
نفرین به این فریب به این فتنه و ریا ،
نفرین بر این جماعت بد خوی بی بها
چون غنچه ای ،، کمانگر،، و ،،شیرین،، و همرهان
پرپر شدند بی گنه و عاشق و جوان
عشق وطن گناه بزرگیست این زمان
مرگست پیک شوم و غم انگیز جانیان
نفرین به کرکسی که بشد بانی بلا
نفرین به آنکسی که نگرید به این عزا
آن دختر جوان سیه بخت بی پناه
بیگانه با زبان ستمکار دل سیاه
'' شیرین'' به دار رفت و جوانیش شد تباه
آتش گرفت جانم از اندوه ، آه ، آه !
نفرین به جان داور نادان بی حیا
بر آن نکو نما و درون همچو اژدها
بر خیز هموطن ! که دگر دیر میشود
فرزند تو وگرنه به زنجیر میشود
با خود مگو که دیو ز خون سیر میشود
صید از هجوم ظلم کلان ، شیر میشود
تا کی نشسته منتظر یاری خدای
ایران چو زورقیست شکسته ، تو ناخدا!
/ ۱۴/۰۵/۲۰۱۰
مسعود عطائی
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire
نظر شما بدون نظارت و سانسور پخش میشود