چطور میشود حکومت دینی باشد البته با تعریف جدید دین اسلامی رحمانی! ولی شما تعبیر سکولار یا استقلال دین از حکومت را برداشت کنید؟ (جلّل خالق به این نبوغ)
آیا تنها آوردن کلمه تکثر در یک به اصطلاح منشور میتواند دال بر اعتقاد به تکثر گرای غیر مشروط باشد؟ یعنی چطور میشود تکثر گرایی مشروط را از تکثر گرایی غیر مشروط تمیز داد؟ در هیچ کدام از پاراگرافها حتی نشانی از جذب سنیها هم نیست چه برسد به سکولار زود باور که دنبال کلمات به شدت تحریف شده بگردد در این منشورات!
آیا تنها آوردن کلمه تکثر در یک به اصطلاح منشور میتواند دال بر اعتقاد به تکثر گرای غیر مشروط باشد؟ یعنی چطور میشود تکثر گرایی مشروط را از تکثر گرایی غیر مشروط تمیز داد؟ در هیچ کدام از پاراگرافها حتی نشانی از جذب سنیها هم نیست چه برسد به سکولار زود باور که دنبال کلمات به شدت تحریف شده بگردد در این منشورات!
به طور علنی در جوامع به شدت استبداد زده برای اینکه کمبود مضامین کمتر حس شود روشنفکران درباری واژهها را باز تولید و باز تفسیر میکنند به طوری که با فکریت جامعه و تعارض فکرشان همخوان باشد، حالا در این میان اگر تناقض با اصل مفهوم و معنی واژه هم داشت با بازی با کلمات و لفاظی و گاهی هم چند حدیث و آیه سوراخ سنبهها را پر میکنند، به همین دلیل است که روند آگاه سازی عمومی هم در همان فاز باقی میماند و آگاهی هم در حد همان مفاهیم باز تولید شده و باز تعریف و تفسیر شده نگاه داشته میشود.
کلیات این چالشها که در مقطعهای زمانی متفاوت و مکانهای متفاوت پیش میاد، در بر گیرنده سیر نیاز مبرم به اصل فابریک است، که حاکمیت و نهادهای وابسته و روشنفکران درباری هر بار با تعویض آنها سعی میکنند متن جامعه را از آنها بی نسیب و مشغله را متوجه جزعی ناچیز از اصل نادرست کنند که به هر صورت در یک پروسه تکمیلی بخشهای حذف شده دوباره بار گیری شده و جایگزین مناسب تر از دید دربار برای آن در نظر گرفته میشود.
آیا با نوشتن آرزوهایمان و نهادن آن در دهان شخصی دیگر میتونیم به آن برسیم؟ یا فقط میخواهیم چند صباحی دل خوش باشیم به اینکه ایشان میتوانند خواستهای ما را برآورد سازند، و خود نیز همانند سیاهی لشکر در پی آن با زره و شمشیر به دفاع از این اصل نا متعادل و غیر منطقی و به شدت احساسی، نیزه به سیاهی بکوبیم و قهرمان تولید کنیم و بت بسازیم.
کلیات این چالشها که در مقطعهای زمانی متفاوت و مکانهای متفاوت پیش میاد، در بر گیرنده سیر نیاز مبرم به اصل فابریک است، که حاکمیت و نهادهای وابسته و روشنفکران درباری هر بار با تعویض آنها سعی میکنند متن جامعه را از آنها بی نسیب و مشغله را متوجه جزعی ناچیز از اصل نادرست کنند که به هر صورت در یک پروسه تکمیلی بخشهای حذف شده دوباره بار گیری شده و جایگزین مناسب تر از دید دربار برای آن در نظر گرفته میشود.
آیا با نوشتن آرزوهایمان و نهادن آن در دهان شخصی دیگر میتونیم به آن برسیم؟ یا فقط میخواهیم چند صباحی دل خوش باشیم به اینکه ایشان میتوانند خواستهای ما را برآورد سازند، و خود نیز همانند سیاهی لشکر در پی آن با زره و شمشیر به دفاع از این اصل نا متعادل و غیر منطقی و به شدت احساسی، نیزه به سیاهی بکوبیم و قهرمان تولید کنیم و بت بسازیم.
کلا در ایران علاقه شدیدی به باز ساخت مفاهیم و ارزشها و فرهنگ و شاخصهای دیگر مورد توجه و کاربردی دیده میشود، به طوری که در عرض چند سال تمام مفاهیم را دست ساخت کرده و مونتاژ ایرانیش را میدن بازار، اگر به تاریخ تشیع نگاهی بندازیم این مونتاژ را در قدمتی بیشتر خواهیم دید یا حتی بیشتر از آن و قبل از حمله اعراب به ایران، این سیر همچنان ادامه داشته تا در دوران معاصر ما که مفاهیمی جدید مورد استفاده یافت شد که نیاز به مونتاژداشت، در این میان مردم سالاری جای خود را به مردم سالاری دینی داد، جای خالی روشنفکر را با روشنفکر دینی پر کردند، دموکراسی به احزابی دست ساخت و حلقه به گوش در یک دور باطل داخل حکومتی تنزل یافت و جدیداً هم نوبت سکولاریزم رسیده که مونتاژ ایرانی آن میشود، حکومت دینی که آخوندها وابسته به دولت نباشند، البته در این سکولاریزم تعریفی مونتاژ ایران، سئوالات گنگ و نا مفهوم زیادی وجود دارد، که میتوان به چند سوال به عنوان پیش فرض اشاره کرد:
چطور میتوانید از حکومت اسلامی و قانون اساسی آن که رهبر بالاتر از آن است، و به شدت پر از تبعیض و نقض حقوق انسان و دیکتاتوری اسلامی است، سکولاریزم را بیرون کشید؟ (حتما با جادو جنبل)
در همان قانون اساسی یک دور باطل برای تمام نهادها و ارگانهای حکومتی برای از چرخ خارج کردن هرگونه ناخالصی وجود دارد و در نهایت زیر نظر رهبر و با تائید رهبر میباشد، چطور میشود رهبر را از این امتیازات منع کرد؟ با توجه به اینکه رهبر توسط مجلس خبرگان انتخاب میشود و مجلس خبرگان در نهایت از طرف رهبر؟ (ترکیدم از خنده).