زمانیکه امام خمینی در عراق اقامت داشت، ما بعضی وقتها به دیدنش میرفتیم و از ایشان درس میگرفتیم
با گذشت زمان ارتباط ما بیشتر شد، تا اینکه یک روز دعوتنامه ایی از شهر تلأفر به دست ایشان رسید که با ماشین ۱.۵ ساعت به سمت غرب موصل راه بود خمینی از ما خواست که همراهش برویم در زمان برگشت به ما گفت که به منزل یکی ازدوستانش در یوتیفییه برویم و کمی استراحت کنیم که یک مرد ایرانی به نامه سید صاحب بود که از دوستان صمیمی امام بود ما زهر به آنجا رسیدیم و سید صاحب از این دیدار غیر منتظره بسیار خوشحال شد و ناهار مفصلی تدارک دید و زنگ زد سایر افراد خانواده آمدند برای دستبوسی امام سید از ما خواست که شب هم آنجا بمانیم و امام هم قبول کرد شام تدارک دیدند و حاضرین سوالات خود را از امام میپرسیدند, تا اینکه زمان خواب فرا رسید همه خانه را ترک کردند غیر از اهالی خود خانه و خمینی چشاش به دخترک ۴-۵ ساله سید افتاد که بسیار زیبا بود بعد امام از سید صاحب خواست که کودک را به عقد موقت امام در بیاورد و پدر کودک با خوشحالی قبول کرد و خمینی شب را با دخترک ماند و همگی ما صدای گریهها و ضجّههای کودک را در تمامی طول شب میشنیدیم تصور کنید کودکی ۴ ساله، و مردی با آن سنو سال!!
با گذشت زمان ارتباط ما بیشتر شد، تا اینکه یک روز دعوتنامه ایی از شهر تلأفر به دست ایشان رسید که با ماشین ۱.۵ ساعت به سمت غرب موصل راه بود خمینی از ما خواست که همراهش برویم در زمان برگشت به ما گفت که به منزل یکی ازدوستانش در یوتیفییه برویم و کمی استراحت کنیم که یک مرد ایرانی به نامه سید صاحب بود که از دوستان صمیمی امام بود ما زهر به آنجا رسیدیم و سید صاحب از این دیدار غیر منتظره بسیار خوشحال شد و ناهار مفصلی تدارک دید و زنگ زد سایر افراد خانواده آمدند برای دستبوسی امام سید از ما خواست که شب هم آنجا بمانیم و امام هم قبول کرد شام تدارک دیدند و حاضرین سوالات خود را از امام میپرسیدند, تا اینکه زمان خواب فرا رسید همه خانه را ترک کردند غیر از اهالی خود خانه و خمینی چشاش به دخترک ۴-۵ ساله سید افتاد که بسیار زیبا بود بعد امام از سید صاحب خواست که کودک را به عقد موقت امام در بیاورد و پدر کودک با خوشحالی قبول کرد و خمینی شب را با دخترک ماند و همگی ما صدای گریهها و ضجّههای کودک را در تمامی طول شب میشنیدیم تصور کنید کودکی ۴ ساله، و مردی با آن سنو سال!!
از جلو و پشت. و بچه همینطور زجه میزده و هیچ رحم و مروتی نداشت وقتی صبح شد و وقت صبحانه شد امام به من نگاه کرد و عدم تائید من را در چشمانم دید زیراکه دختران بالغای هم دیشب در آن منزل بودند چرا از آنها درخواست ازدواج موقت نکرد چطور توانست با یک کودک چنین کاری کند؟ سپس خمینی از من پرسید: سید حسین، نظرات راجع به ازدواج موقت با کودکان چیست؟ به اون گفتم، آقا نظر من نظر شماست و عمل شما درست است، شما امام هستید و میتوانید فتوا دهید، و مجتهد هستید، فردی مثل من صلاحیت ندارد که راجب این مسائل حرفی بزند در آن زمان نمیتوانستم از او انتقاد کنم خمینی به من گفت، سید حسین ازدواج با کودکان جایز است، ولی تنها به آغوش کشیدن و بوسیدن و لائ پا، ولی دخول تا قبل از ۹ سال جایز نیست.
باتشکر از دوست گرامی برای ترجمه:
marooned_7
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire
نظر شما بدون نظارت و سانسور پخش میشود