با گذشت بیش از یک سال و چند ماه از اعتراضات مردمی که به بهانه انتخابات (انتصابات) صورت گرفت، اصلاح طلبها که هم از حکومت رانده و هم از مردم عقب افتاده هستند، در در تلاشند تا روز به روز آلترناتیف فرسوده و جواب پس داده خود را رنگ و لعابی تازه داده و به روز شده نمایان کنند، این جناح از حکومت که به واسطه تمامیت خواهی جناح اصول گرا (رفیق قدیمی) نزدیک به مطلق هر آنچه در ۲۵ سال زمامداری خود اندوخته بودند را ۲ دستی تقدیم به رقیبی کردند که با تمام تشابه و نقاط مشترکی که داشتند، دست آنان را در پوست گردو گذاشته و در صدد حذف آنان از صحنه سیاسی کشور برآمدند. دور از باور نبود جناح اصلاح طلب که تا قبل از بر سر کار آمدن احمدی نژاد در امور کشور دست بالا را داشتند، طبق عادت دیرینه طرفند و حیلههای سازگار با محیط را فوت آب بودند بیکار ننشسته و با مخلوط کردن جمع اضداد معجونی رقت انگیز را در تطابق اسلام با دموکراسی به بازار دادند که در بعد تبلیغاتی هم سبیل خودیها را چرب میکرد و هم مردم را برای گرفتن کلوچه نوید میداد.
بعد از جدالی چند ساله با اعجوبه هزارهٔ سوم زمان برای بازپسگیری قدرت فرا رسید، جوانان با شور و شوق وصف ناشدنی در حال تبلیغ و راضی کردن مردم برای شرکت در انتخاباتی بودند که بین بد و بدتر قرعه به نام بد امروزی و بدتر دهه ۶۰ افتاد، بهترین طعمه برای اصلاح طلبها جوانان خولیای (آرزومند) آزادی و زندگی در شأن یک انسان امروزی، بود که با توسل به شعارهای زرق و برق دار ولی در باطن متناقض و پوچ بخوبی قدم در راه آنان مینهادند، هرچند رکن اصلی این انتخاب بد فرار از بدتر بود، اکثریت برای خلاص شدن از دست احمدی نژاد، در دام افتادند و بقیه نیز که مجذوب شعرهای بدون نثر و معنی بودند.
انتخابات (انتصابات) با شمارش اکثریت آرا به نفع احمدی نژاد (بدتر) بیش از پیش به علامت سوالی تبدیل شد، که آیا هنوز هم چیزی به نام انتخاب کردن در جمهوری اسلامی وجود دارد؟ هرچند دردناک بود ولی حماسههای که مردم خلق کردند، دیگر محدود به انتخاباتی فرمایشی نبود، آنچه در خیابانهای کشور شنیده میشد (غیر از یکی دو روز اول) دیگر صدایی رساتر از فریاد رأی بود، رأیی که در تمام عمر ۳۰ ساله جمهوری اسلامی به نام آنان ریخته میشد و هر بار هیولایی بدتر از قبل از صندوقهای جادویی بیرون کشیده میشد. اصلاح طلبها در نظام تک قطبی اسلامی در حال طرد شدن به طور کامل بودند و از طرف مردم نیز خطر عبور از خود را حس میکردند، در چنین شرایطی اصلاح طلبهای حکومتی کمر به استفاده از نیروی فشار ایجاد شده و حفظ و کنترل آن بستند و با هر روز رادیکالتر شدن مردم آنها بیشتر تلاش می کردند هرچه سریع تر در بالا حرفها را زده و آبی بر آتش بریزند که هر لحظه میرفت دامن آنها را هم بگیرد. ولی رقیب با توجه به پیشبینی و احتمالاتی که داده بود هیچ گونه راه مدارا و زد و بندی را در مرحله اول قبول نکرد، هرچند هیچگاه علنی حرفی از نبود مذاکرات و یا زد و بند پشت پرده به میان نیامد، ولی فاز خشونت و برخورد سنگین با مردم به اجرا در آمد تا ابزار حفظ خود را بکار ببرد.
با گذشت روزهای حساس و سرنوشت ساز اصلاح طلبها که در برابر شعارهای رادیکال مردم قرار گرفته بودند، عکسالعمل نشان میدادند و سعی در رام کردن اوضاع داشتند، تا اینکه رفته رفته خیابانهای مملو از مردم، خالی شده و همه برای گرفتن بیانیه و شب نامه به کنج خانهها و پشت کامپیوتر رفتند تا اصلاح طلبها هم در کمال آرامش تدبیری برای بحران اندیشه کنند، تدبیر به آنجا راه داد که بازبینی در گفتهها صورت گیرد و جمعیت را از چند ملیون نفر خطرناک به چند ده هزار نفر گوش به فرمان کاهش دهند، برای این امر هر روز بیشتر روی نقاط تفاوت زوم میشد و سران شناخته شده اصلاح طلب هر کدام در جایی و روی موضع به اختلاف دامن میزدند، ولی همانطور که معمول است هیچ وقت رأس هرم خود را درگیر نمیکند تا چهره نمادین حفظ شود، و هر بار با حرفهای دو پهلو و نیمه جان که تناقض در آنها موج میزند جبهه را کوچکتر و در عین حال عقیدتی تر و فرد گرا تر برای جدالهای جناحی آماده میکند.
در این راستا تلاش اصلاح طلبها برای آوردن مردم زیر چتر قانون اساسی، حفظ نظام و خط امام نه تنها تاکتیک دفاعی نیست بلکه برنامه و هدف نهایی آنهاست زیرا خواستهای آنها و هدف نهایی آنها نمیتواند روی سیستم یا حکومتی متفاوت با آنچه که دیده شده پیاده شود، اسلام رحمانی و دموکراسی سازگار با دین و عقلانیت توحیدی کلاهی گشاد و تقّیه شرعی برای دوباره در بازی ماندن و تثبیت دستاوردهای انقلاب اسلامی و خط امام است، آنها در صدد اعتماد سازی در بین مردم برای قبول دوباره تک گزینه جمهوری اسلامی هستند و در جبهه مقابل هم سر گرم دادن ضمانت دلسوزی برای نظام و ولایت فقیه و ماندن به عنوان فرزند انقلاب اسلامی.
پروژه تلویزیون سبز هم دقیقا در همان راستا قدم بر میدارد زیرا اساسنامه تدوین شده توسط گردانندگان این تلویزیون مو به مو کپی از قانون اساسی پر تناقض اسلامی است، و به احتمال زیاد در آینده نزدیک خود را دوباره آماده ساخته تا بر طبلی دیگر برای بازار گرمی انتخابات بکوبند، به این امید که آب رفته را به جوی برگردانند.
بعد از جدالی چند ساله با اعجوبه هزارهٔ سوم زمان برای بازپسگیری قدرت فرا رسید، جوانان با شور و شوق وصف ناشدنی در حال تبلیغ و راضی کردن مردم برای شرکت در انتخاباتی بودند که بین بد و بدتر قرعه به نام بد امروزی و بدتر دهه ۶۰ افتاد، بهترین طعمه برای اصلاح طلبها جوانان خولیای (آرزومند) آزادی و زندگی در شأن یک انسان امروزی، بود که با توسل به شعارهای زرق و برق دار ولی در باطن متناقض و پوچ بخوبی قدم در راه آنان مینهادند، هرچند رکن اصلی این انتخاب بد فرار از بدتر بود، اکثریت برای خلاص شدن از دست احمدی نژاد، در دام افتادند و بقیه نیز که مجذوب شعرهای بدون نثر و معنی بودند.
انتخابات (انتصابات) با شمارش اکثریت آرا به نفع احمدی نژاد (بدتر) بیش از پیش به علامت سوالی تبدیل شد، که آیا هنوز هم چیزی به نام انتخاب کردن در جمهوری اسلامی وجود دارد؟ هرچند دردناک بود ولی حماسههای که مردم خلق کردند، دیگر محدود به انتخاباتی فرمایشی نبود، آنچه در خیابانهای کشور شنیده میشد (غیر از یکی دو روز اول) دیگر صدایی رساتر از فریاد رأی بود، رأیی که در تمام عمر ۳۰ ساله جمهوری اسلامی به نام آنان ریخته میشد و هر بار هیولایی بدتر از قبل از صندوقهای جادویی بیرون کشیده میشد. اصلاح طلبها در نظام تک قطبی اسلامی در حال طرد شدن به طور کامل بودند و از طرف مردم نیز خطر عبور از خود را حس میکردند، در چنین شرایطی اصلاح طلبهای حکومتی کمر به استفاده از نیروی فشار ایجاد شده و حفظ و کنترل آن بستند و با هر روز رادیکالتر شدن مردم آنها بیشتر تلاش می کردند هرچه سریع تر در بالا حرفها را زده و آبی بر آتش بریزند که هر لحظه میرفت دامن آنها را هم بگیرد. ولی رقیب با توجه به پیشبینی و احتمالاتی که داده بود هیچ گونه راه مدارا و زد و بندی را در مرحله اول قبول نکرد، هرچند هیچگاه علنی حرفی از نبود مذاکرات و یا زد و بند پشت پرده به میان نیامد، ولی فاز خشونت و برخورد سنگین با مردم به اجرا در آمد تا ابزار حفظ خود را بکار ببرد.
با گذشت روزهای حساس و سرنوشت ساز اصلاح طلبها که در برابر شعارهای رادیکال مردم قرار گرفته بودند، عکسالعمل نشان میدادند و سعی در رام کردن اوضاع داشتند، تا اینکه رفته رفته خیابانهای مملو از مردم، خالی شده و همه برای گرفتن بیانیه و شب نامه به کنج خانهها و پشت کامپیوتر رفتند تا اصلاح طلبها هم در کمال آرامش تدبیری برای بحران اندیشه کنند، تدبیر به آنجا راه داد که بازبینی در گفتهها صورت گیرد و جمعیت را از چند ملیون نفر خطرناک به چند ده هزار نفر گوش به فرمان کاهش دهند، برای این امر هر روز بیشتر روی نقاط تفاوت زوم میشد و سران شناخته شده اصلاح طلب هر کدام در جایی و روی موضع به اختلاف دامن میزدند، ولی همانطور که معمول است هیچ وقت رأس هرم خود را درگیر نمیکند تا چهره نمادین حفظ شود، و هر بار با حرفهای دو پهلو و نیمه جان که تناقض در آنها موج میزند جبهه را کوچکتر و در عین حال عقیدتی تر و فرد گرا تر برای جدالهای جناحی آماده میکند.
در این راستا تلاش اصلاح طلبها برای آوردن مردم زیر چتر قانون اساسی، حفظ نظام و خط امام نه تنها تاکتیک دفاعی نیست بلکه برنامه و هدف نهایی آنهاست زیرا خواستهای آنها و هدف نهایی آنها نمیتواند روی سیستم یا حکومتی متفاوت با آنچه که دیده شده پیاده شود، اسلام رحمانی و دموکراسی سازگار با دین و عقلانیت توحیدی کلاهی گشاد و تقّیه شرعی برای دوباره در بازی ماندن و تثبیت دستاوردهای انقلاب اسلامی و خط امام است، آنها در صدد اعتماد سازی در بین مردم برای قبول دوباره تک گزینه جمهوری اسلامی هستند و در جبهه مقابل هم سر گرم دادن ضمانت دلسوزی برای نظام و ولایت فقیه و ماندن به عنوان فرزند انقلاب اسلامی.
پروژه تلویزیون سبز هم دقیقا در همان راستا قدم بر میدارد زیرا اساسنامه تدوین شده توسط گردانندگان این تلویزیون مو به مو کپی از قانون اساسی پر تناقض اسلامی است، و به احتمال زیاد در آینده نزدیک خود را دوباره آماده ساخته تا بر طبلی دیگر برای بازار گرمی انتخابات بکوبند، به این امید که آب رفته را به جوی برگردانند.
عالی بود ..حرف دل زدید..
RépondreSupprimerشما جان کلام را به خوبی برشته تحریر کشیده اید. افسوس و هزار افسوس که مردم و بویژه جوانان بجان آمده از خفقان و ظلم ستمکاران حاکم باز هم به این
RépondreSupprimerاپوزیسیون های قلابی روی میآورند. اما زمان حقیقت را روشن خواهد کرد . بهای آن اما بینهایت گزاف است